اهمال کاری و صور چندگانه آن (قسمت 2)
مترجم: احسان صالحی
ترجمهی بخش نخست مقالهی «صُور متعدد اهمالکاری: دلایل متفاوت و مواضع متفاوت وجودی»
مأخوذ از:
The Varieties of Procrastination: with Different Existential Positions Different Reasons for it;
By Richard E. Webb & Philip J. Rosenbaum; In Springer Nature 2018
مقدّمه:
در همین آغاز، امیدواریم که پیت سیگر و آلبرت انیشتین عذر ما را پذیرا باشند، چراکه قصد داریم بر خلاف این جمله که به هردوی آنها نسبت داده شده است پیش برویم: «هر احمقی میتواند چیزی پیچیده بسازد؛ نابغه بودن در ساده کردن چیزها است». در عوض، ما دیدگاه اورسولا ک. لوگوین (Ursula K. Le Guin) را در داستان کوتاه «انزوا (Solitude)» اتخاذ میکنیم، که مینویسد: «بهنظرم نادیده گرفتن جزئیّات، زندگی و جهان ما را بسیار ساده میکند» (لوگوین ۲۰۱۷، ص ۵۲۲). ما متخصصان، حتی زمانی که رویکردهای خودسرانه را درمورد پدیدهای چون اهمالکاری کنار میگذاریم، همچنان آن را بهعنوان چیزی یکپارچه در نظر میگیریم. به بیان دیگر، با آن چنان رفتار میکنیم که گویی یک سازهی واحد است، که گویی تنها یک چیز و نه چندین چیز متفاوت است.
معمولا اینگونه گفته میشود که اهمالکاری یعنی انجام ندادن کارهایی که قصد داشتهایم یا قرار بوده انجام دهیم. بهطور حتم مزایایی در این توضیح ساده وجود دارد. استفاده از یک تعریفِ منفرد به ما امکان میدهد که اهمالکاری را در زمینههای مختلف (مدرسه، کار، زندگی شخصی) به کار ببریم. بااینحال، این رویکرد معایبی نیز دارد. تعریف و توصیفِ اهمالکاری به این شکلِ منفرد و حدّاقلی، ممکن است دلیلی باشد که چرا علل پدیدآییِ اهمالکاری، هنوز مورد مناقشه است و چرا این پدیده هنوز به خوبی درک نشده است (مانند Grund and Fries 2018؛ Liu et al. 2017؛ Chowdhury and Pychyl 2018؛ Swanson 2016؛ Steele 2007).
در این مقاله، بهجای اینکه اهمالکاری را بهعنوان یک پدیده و سازهی واحد در نظر بگیریم، استدلال میکنیم که این پدیده اشکال متفاوت و درنتیجه تبیینها و عوامل تعیینکنندهی متعددی دارد. در حالی که ما نیز همچون دیگران (Steele 2007؛ Dewitte and Schouwenburg 2002)، اهمالکاری را نوعی مشکل در تمرکز و شناخت در نظر میگیریم، درک متفاوتی از منابع و علل متعدد انگیزشی اهمالکاری داریم. ما بر این باوریم که اهمالکاری، بسته به مواضع رشدی-وجودیای که فرد ممکن است در آنها قرار گرفته باشد، منابع و علل انگیزشی متفاوتی خواهد داشت -مواضعی که در طول سالیان متمادی، توسط نظریهپردازان رویکرد روابط موضوعی در روانکاوی توضیح داده شده است: اوتیستیک-مجاور (autistic-contiguous)، پارانوید-اسکیزوید (paranoid-schizoid)، افسردهوار (depressive) و از-خود-فرارونده (transcendental). هریک از این مواضع، تجربهی متفاوت و در نتیجه درک متفاوتی را از آنچه سبب اهمالکاری میشود ایجاد میکند و بهنوبهخود، بر مداخلاتی که بایستی توسط ما ارائه شود تأثیر میگذارد. در این زمینه، امیدواریم که درک یکپارچهتری را از اهمالکاری ارائه دهیم، درکی که به آثار و تظاهرات مختلف آن توجه میکند و درعینحال، آن را در چارچوب رشدی خاصی قرار میدهد.
با این حال، پیش از تشریح ایدههای مربوط به مواضع رشدی-وجودی، نیاز است کمی بیشتر درباره صورتبندیهای معاصر اهمالکاری صحبت کنیم. اهمالکاری به چیزی شبیه «لولوخورخوره»ی اجتماعی تبدیل شده است. تنها با جستوجوی این کلمه در گوگل میتوان محتواهای بیشماری را دید که از دلایل اهمالکاری گرفته تا نحوهی مقابله با آن را پیش چشم آوردهاند. در جامعهای که توجه خود را تماما بر عملکرد و خروجی انسانها متمرکز کرده، اهمالکاری چیزی است که باید به هر قیمتی آن را محدود و از آن اجتناب کرد. بااینحال، دلایل اهمالکاری همچنان بهخوبی درک نشده است. در بخش بعدی، نگاهی کوتاه به حوزههای رایج مطالعهی اهمالکاری میاندازیم (اما لطفاً برای متاآنالیز دیدگاههای نظری درباره اهمالکاری به استیل، 2007 مراجعه کنید):
نظرات رایج درخصوص اهمالکاری
فقدان اراده
احتمالآ رایجترین و البته ضعیفترین تبیین برای اهمالکاری، تبیینی است که به منش و مسائل اخلاقی نظر دارد. در این نگاه، اهمالکاری نوعی شکست در اراده، نوعی فقدان یا غیاب خویشتنداری و کنترل بر خود است؛ برای مثال اهمالکاری، از این منظر به مشکل در بازداری افکار غیر هدفگرا (non goal-oriented thoughts) نسبت داده میشود (Rebetez et al. 2016)، مشابه تبیینی که این نگاه درخصوص تنبلی نیز ارائه میکند. درنتیجه گویی اهمالکاری یک درگیری و تعارض مداوم با تکلیفِ خود-تنظیمی است (Rebetez et al. 2016; Grund and Fries 2018)، چیزی شبیه به درگیری با انضباط شخصی، یا بسیار شبیه به ثبات در برنامهی ورزشی یا حفظ رژیم غذایی. باید اذعان داشت که بهویژه نسل هزاره (کسانی که بین سالهای ۱۹۸۰ و ۲۰۰۰ میلادی متولد شدهاند) در معرض خطرات چنین دیدگاهی هستند، چراکه مداومأ آماج حملهی استانداردهایی قرار میگیرند که از سوی جامعه بر آنها بار شده و قصدشان این است که میزان ارزشمندی آنها را تعیین کنند.
ضعف در ارزیابی شناختی
یک رویکرد کمتر قضاوتگرانه، بر این موضوع تمرکز دارد که چگونه افراد در ارزیابیهای شناختی ضعف دارند. ما از اینکه معمولاً تصمیمگیرندگان بدی هستیم، در رنجیم، مخصوصاً وقتی که قرار است هزینههای انجام یک کار ناخوشایند (مانند مطالعه برای یک آزمون) را با پیامدهای احتمالی انجام ندادن آن (اعم از نمره ضعیف یا یک شببیداری طاقتفرسا) بسنجیم (O’Donoghue and Rabin 1999). همچنین این احتمال وجود دارد که مشکل در مدیریت زمان نادرست ما باشد.
نیازهای موقعیّتی
این دیدگاه برای توضیح اینکه چرا گاه نمیخواهیم کاری را انجام دهیم یا چگونه شرایط دنیای بیرونی رفتار ما را تنظیم میکنند، بر دلایل محیطی متمرکز است (Deci and Ryan 2000). این دیدگاه چنین استدلال میکند که ما غرق در سایر مسائل زندگی هستیم: ما به زمان بیشتری برای بودن در کنار دوستانمان یا برای خوابیدن نیاز داریم و اگر این نیازهای موقعیّتی برطرف شوند، آنچه را باید انجام دهیم، بدون اهمالکاری انجام میدهیم. این تبیین نوعی رویکرد انطباقی را برای فهم اهمالکاری در نظر میگیرد که بهنظر ناکافی میرسد.
رویکرد مبتنی بر ارزشها
دیدگاهی جدیدتر (Grund and Fries 2018) نشان میدهد که اهمالکاری بیشتر به ارزشهای فردی مربوط می شود. وقتی چیزی در محیط ما برای ما واجد ارزش باشد یا خود را بهشکلی خاص تصوّر کنیم -برای مثال فردی بسیار موفّق در آینده- کمتر احتمال دارد که به اهمالکاری بیفتیم. برعکس، زمانی که برای بهزیستی و رفاه ارزش بیشتری قائل هستیم و بهای کمتری به موفقیّت میدهیم، اهمالکاری افزایش مییابد. نکتهی جالب درمورد این رویکرد آن است که اهمالکاری را به مسئلهی انگیزش پیوند داده و نوعی بازگشت به نسبتِ این دو با یکدیگر دارد.
هیجانی-غیر منطقی
اگر در فهم اهمالکاری نقش پررنگتری به «هیجان» بدهیم، باید اذعان کنیم که ما انسانها بهندرت موجوداتی منطقی هستیم. در عوض، بسیار کشش و پیوند هیجانی در ما وجود دارد که هم اندیشه و هم عمل ما را هدایت میکند (Jaffe 2013). روایت این رویکرد از اهمالکاری چنین است: علّت هرچه باشد، وقتی به انجام کاری فکر میکنیم، اضطراب یا ترس به سراغ ما میآید. بنابراین، آن را به تعویق میاندازیم تا زمانی که احساس بهتری نسبت به آن داشته باشیم. بااینحال، این اهمال اغلب کارساز نیست، زیرا تجربهی انجام ندادنِ کاری که باید انجام میشده – صرف نظر از دلیل انجام ندادن آن – سبب پدیدآیی احساس گناه و شرم میشود.
رویکردهای روانپویشی
این ایده که انسانها نه موجوداتی منطقی که موجوداتی هیجانی هستند، بهخوبی با متون کمتعدادِ روانکاوی درمورد اهمالکاری مطابقت دارد. در اینجا، اهمالکاری تا حد زیادی بهعنوان نوعی رفتار خود-شکستجویانه صورتبندی شده است (Lachmann 1996). نوعی خود تخریبگریِ منفعل-پرخاشگرانه و مازوخیستیک، که بیانگر تعارضات و احساسات خاصی در فرد است، تعارضات و احساساتی که تنها در قالب اهمالکاری توانستهاند مجال بروز یابند (2015 Glucksman). اهمالکاری همچنین میتواند نوعی تأخیرانداختنِ عامدانه و البته ناهشیار باشد که کارکرد آن، بهتعویقانداختن برخی از فعالیتها و خواستهها است، فعّالیّتها و خواستههایی که «خود»، آنها را تهدید کننده ادراک میکند.
اجتنابِ رفتاری
اگرچه توافق کمی درمورد دلایل اهمالکاری وجود دارد، اجماع بیشتری دربارهی چرخهی رفتاریای وجود دارد که آن را حفظ میکند. با انجام ندادن کاری که احساس میکنیم باید انجام میدادهایم، یک چرخهی اجتناب را آغاز میکنیم. انجامِ کاری که از آن اجتناب میکنیم تقریباً همیشه سختتر و سختتر میشود. اجتناب از چیزی، وضعیت آن را بهعنوان چیزی اضطرابآور یا طاقتفرسا تقویت کرده و بنابراین انجام ندادن آن چیز بهخودیخود، خطر اهمالکاری بیشتر را بالا میبرد. جالب است که برای برخی، اهمالکاری یک جزء لحظه-آخری نیز بههمراه دارد؛ چیزی به تعویق میافتد تا زمانی که دیگر امکانِ بهتعویقانداختن آن وجود نداشته باشد و در این مرحله دیوانهوار انجام شود. این جزء، همراه با نوعی هجوم آدرنالین یا انرژی شیدایی است که سبب ایجاد نوعی سرخوشی میشود. ما قطعاً با صورتبندی چنین چرخهای دربارهی اهمالکاری مخالف نیستیم، اما آن را بخش دوم یک فرآیند دو مرحلهای میدانیم و در این مقاله، ما به بخش اول، یعنی انگیزههای زیربنایی اهمالکاری خواهیم پرداخت.
باید به این نکته توجه کرد که از منظر رفتاری، انگیزهها چندان اهمیّت ندارند؛ پرداختن به رفتار است که واجد اهمیّت است. تلاش برای تغییر رفتارها، بهطوری که افراد از تقویمها استفاده کنند و مهارتهای مختلف مطالعه و کار را بیاموزند، به کاهش اضطراب ناشی از کار نکردن کمک میکند و در برخی موارد میتواند بسیار موثر باشد. بااینحال، مانند اکثر مداخلات رفتاری که درک کافی از مکانیسمهای روانی زیربنایی ندارند، چنین تلاشی بهسرعت در معرض مقاومت قرار گرفته و این آموختههای جدید رفتاری، ممکن است خود به موضوع اجتناب و اهمالکاری بدل شوند! چند مرتبه پیش آمده است که با یک مراجع (یا دوست و فرزند خود) ملاقات داشته باشیم و برنامهریزی یا مدیریت زمان را به آنها گوشزد کرده باشیم، اما بعداً متوجه شده باشیم که آنها هیچ کاری را که درخصوصِ آن صحبت شده انجام ندادهاند؟
اهمالکاری نه فقط یک لولوخورخوره، که از اساس نوعی دام [اجتماعی] نیز هست. هرگونه شکست یا اجتناب از تکالیف مهم، بهسرعت و بیآنکه دلایل زیربنایی آن مورد تأمل واقع شود، برچسب اهمالکاری میخورد. از آنجا که بهتعویقانداختن کارها بسیار اتفاق میافتد، تقریباً هر کاری که بلافاصله انجام نشود، می تواند به چیزی تبدیل شود که «مورد اهمال واقع شده است»، حتی اگر فرد، دیگر کارهای خود را بهخوبی و در زمان مقرّر انجام دهد.
این امر میتواند یک طبقهی هویتی «اهمالکار» ایجاد کند. در نتیجهی ایجاد چنین طبقهی هویتی، آنچه ایجاد میشود یک سیستم تکرارشونده و بازگشتی است که این هویت را حفظ میکند. اکنون، فرد عمل را به تعویق میاندازد، نه در نتیجهی اجتناب از چیزی، بلکه بهعنوان بیانیهای درخصوص اینکه او چه کسی است. در نتیجه اهمالکاری و برچسبِ «اهمالکار»، رابطهی متعاقبِ آنها را با کارشان و نیز با خودشان تعیین میکند؛ و بنابراین اهمالکاری بهمثابه ضرورتی هویتی ادامه پیدا میکند. به عبارت دیگر، «اهمالکار»، به یک نشانهی مرتبهی بالاتر (higher order sign) (والسینر 2007؛ نویسنده، 2016) تبدیل میشود، که از تجارب فرد تغذیه کرده و آنها را [همچون یک تابع ریاضیاتی نامنعطف]، به یک شیوهی واحد و محدود ترجمه میکند. گویی فرد تمامی تجارب آتی خود را با ارجاع به هویتی که در اهمالکاری کسب کرده است، تفسیر میکند. این باعث ایجاد ثبات و حس کنترل در فرد میشود، اما به قیمتِ از دست رفتنِ خودانگیختگی، خلاقیّت، انعطافپذیری و عدم گشودگی به تجارب تمام میشود. [مقاله درپی گوشزد کردن این نکته است که اهمالکاری در جوامع امروزی، تبدیل به اصطلاحی شده که هرکسی در هر جایی و در هر زمینهای از آن استفاده میکند و این مسئله سبب شده است که نوعی هویت مبتنی بر اهمالکاری پدید آید و افراد، مدام خود را در نسبت با اهمالکاریهایی که کرده یا نکردهاند و کمّ و کیفِ آنها بسنجند و تعریف کنند.]
درباره احسان صالحی
من، احسان صالحی، رواندرمانگر در حیطهی رواندرمانی پویشیِ فشرده و کوتاهمدت (ISTDP)، دورههای نظری روانکاوی را اعم از دورهی جامع روانکاوی و دورهی شخصیت و مکانیسمهای دفاعی، زیر نظر جناب دکتر علیرضا طهماسب در خانهی تجربه و دورههای رواندرمانی را در حیطهی ISTDP، زیر نظر انستتیتو بینش نو و جناب دکتر نیما قربانی گذراندهام و در حال حاضر تحت سوپرویژن، مشغول به کار رواندرمانی هستم.
نوشته های بیشتر از احسان صالحی
دیدگاهتان را بنویسید